دیگه چه خبر؟ che khabar

خبر ، تحلیل و مقاله

دیگه چه خبر؟ che khabar

خبر ، تحلیل و مقاله

مستبصر بلوچ: به امام زمان گفتم: اگر تشیع حق است نشانم ده

من با توجه به آنچه از شیعیان شنیده بوده به تبلیغ علیه تشیع مشغول بودم. از بعضی خرافه‌ها درباره اعتقادات شیعیان شنیده بودم لذا در سال 1385 برای تحقیق درباره تشیع و دانستن بیشتر درباره اعتقادات شیعیان به شهر قم آمدم. می خواستم این موارد را با چشمم ببینم. به مسجد جمکران رفتم تا چاهی که شنیده بودم مردم نامه‌هایشان را در آن می‌ریزند را از نزدیک مشاهده کنم.


وقتی به جمکران رسیدم، چیزی از دلم گذشت و خطاب به امام زمان گفتم: "اگر واقعاً حق هستی و زنده هستی، حقانیت شیعیان را به من نشان بده؛ وگرنه من مطمئن می‌شوم که کارهایم در تبلیغ علیه شیعیان درست است، و وقتی که بر‌گردم تا آنجا که می‌توانم با اشعارم ضد شیعیان و شما تبلیغ می‌کنم"!


وارد مسجد که شدم با فردی آشنا شدم که اتفاقاً با من درباره اعتقادات شیعیان صحبت ‌کرد و به تعدادی از سؤال‌هایم پاسخ ‌داد.


بعد با ایشان به طرف حرم حضرت معصومه(س) رفتیم. برای اقامه نماز جماعت مغرب به مدرسه فیضیه رفتیم. امام جماعتی که به او اقتدا کردیم «آیت الله حاج شیخ علی پناه اشتهاردی» بود که بین نماز و مغرب و عشاء و در سجده از دنیا رفت.

این اتفاق تأثیر عمیقی در روحیه من ‌گذاشت و آن را همان نشانه‌ای یافتم که از امام زمان(عج) خواسته بودم.

از آن پس به جای تبلیغ و شعر گفتن علیه شیعیان، به تحقیق درباره مکتب اهل بیت(ع) پرداختم و سرانجام در همان سال 1385 به مذهب تشیع مشرف ‌شدم.


*  *  *

محمد امین سپاهیان در بخشی از شعر زیر که خطاب به امام رضا (ع) سروده است، به ماجرای شیعه شدنش اشاره می‌کند:


خوش به حالت ای کبوتر در حرم/ با دعا گشتی رها از دام غم

من رضایت از "رضا" آموختم/ ای کبوتر در حرم هم سوختم

قرب خاصی با خدا دارد رضا/ بارگاهی با صفا دارد رضا

این علی موسی الرضا دانی که کیست؟/ هشتمین از جانشینان نبی است                              

عشق او در قلب هر آزاده است/ او به غربت جان به جانان داده است

ای کبوتر محرم راز منی/خوش به حالت در حرم پر می زنی

ای کبوتر اه جانسوزم ببین/ عاشقی دلداده ام نامم امین

آمدم رازی مرا در سینه است / انعکاس نور از آیینه است

عشق مولایم مرا مجنون کرد/ بامن این افسون گری او چون کرد

راز عشقم را ز گل باید که جست/ آن گل زیبا چنین زارم بکشت

شبنمی از روی گل دیدم که ریخت /عقل من ایمان من از من گریخت

اهل مسجد بودم و عاشق شدم/من به زعم دشمنان فاسق شدم

از بلا نوشان چنین شیدا منم/هم اسیر عشق تو مولا منم

جام من را از بلا پر کر ده اند /نام من بی کربلا حر کرده اند

از غم ای دل بار دیگر جوش کن/ ای کبوتر قصه ام را گوش کن

گر رضا را دشمنان سم داده اند / این همه عاشق به او دل داده اند

جز گلم ای دل مرو همراه کس /لحظه ای ای دل مشو گمراه کس

ای کبوتر آمدم پیش رضا/ تا بخواهم از خدایم این قضا

در قضایم عشق پاکان را نهد/  صدق نیت در عبادت‌ها دهد

من توسل بر امامم می‌کنم/ توبه از سوء کلامم می‌کنم

با رضا دینم سلامت می‌شود/ هم شفیعم در قیامت می‌شود


http://abna.ir/data.asp?lang=1&id=458843

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد